آناهیتا در خارج از ایران

2 692

شگفت انگیز است که مورخی مانند هرودوت نامی از الهه آناهیتا نمی برد. پیداست که یونانیان از زمان اشکانیان با آناهیتا آشنا شده اند. این نبود آشنایی به هر دلیلی که بوده باشد، روشن است که بیرون از مرزهای ایران آوازۀ آناهیتا به اندازۀ شهرت میترا نیست. هر جا که آناهیتا رخنه کرده است، دچار آمیختگی هایی با الاهه های همگون خود شده و گاهی نام و نقشش دگرگون و محلی شده است. حتی در جنوب غربی ایران نیز جنین بوده است و آناهیتا به شدت با عشتار، الاهۀ آب و عشق در آمیخته است و بیشترین یافته های باستان شناسان دربارۀ آناهیتا از غرب و جنوب غربی ایران است. در این یافته ها به نشانه هایی غیر بومی بر می خوریم.

یونانیان و رومیان اهورامزدا و دیگر ایزدان را با برابرهای اساطیری خود می نامیدند. برای نمونه اهورامزدا را زئوس می خواندند. از این روی یونانیان آناهیتا را، که در آسیای صغیر نقش آیینی تعیین کننده ای داشت، آنائیتیس یا ارتمیس آنائیتیس می خواندند و رومیان ارتمیس ایرانی یا دیانای ایرانی. در منابع گوناگونی که در دست است، تا سارد، پایتخت لیدی، و یونان به معبدها و آتشکده های آناهیتا بر می خوریم. ارمنستان که اغلب زیر سلطۀ ایرانیان بود بیشتر از هر جای دیگر به آناهیتا راه داده است، یا آناهیتا به آنجا رخنه کرده است. آناهیتا در یونان به سبب همزاد بودن با ارتمیس و نیز در ارمنستان خیلی محبوب بود. آناهیتا باید از راه سوریه و آسیای صغیر به ارمنستان راه یافته باشد. یکی از نویسندگان سوری به نام بار بهلول در اثر خود یک بار به آناهید اشاره می کند. او از چند تن از خدایانِ سرزمین های گوناگون نام می بَرَد که خویشکاری همانندی دارند. از آن میان بیدوک در پارس و آناهید خوزی. روشن است که منظور از بیدوک همان بیدخت یا به سخن دیگر بَغَه دخت، نام دیگر آناهیتا است.
پس از فروپاشی حکومت سلوکیه در ایران و روی کار آمدن اشکانیان، در صفحات شمال غربی ایران امیر نشین های پراکنده ای در کاپادوکیه، ارمنستان، پونتوس و کماژِن روی کار آمدند که بر خود می بالیدند که ایرانی باشند و اهورامزدا، مهر و آناهیتا را بزرگ بدارند و در عین حال دوستدار فرهنگ یونانی باشند. چنین می شود که ارتمیس و آناهید در هم می آمیزند و در کشور لیدی یکسان شناخته می شوند و در ایالت های دیگر آناهیتا با آفرودیت و نه نۀ یکی انگاشته می شوند.

کتاب دوازدهم استرابون دربارۀ آناهید گزارش های گران بهایی دارد. در زمان استرابون، اکیلیزن، ناحیۀ سرچشمۀ فرات، آنائیتیس نامیده می شد و در این ناحیه معبد بزرگی به نام آناهیتا وجود داشت، که به قول پروکوپیوس بعدها به کلیسا مبدل شد. استرابون گزارش جالبی دارد که تایید درستی آن امکان پذیر نیست: دختران جوان خانواده های بزرگ و بلند پایه، تا زمانی که شوهر بکنند، خود را در معبد آناهیتای اکیلیسن به تنکامگی مردان می سپردند. پرستشگاه کومانای کاپادوکیه که بیش از 6000 خادم داشت و پرستشگاه های منطقه صاحب ملک و دارایی زیادی بودند. در کاستابالا معبدی از آن ارتمیس ایرانی بود که در آنجا راهبه ها با پای برهنه روی آتش راه می رفتند و احساس درد نمی کردند. در ارمنستان، آبادی های اریزه، تیل و آرتاشات در اکیلیسن و احتمالا یاشتیشات دارای معبد بوده اند.

گزارش آگاتانجلوس، مولف ارمنی، ظاهرا منشی تیرداد دوم اشکانی، شاه ارمنستان، فقط نشان دهندۀ میزان اعتبار آناهیتا در ارمنستان است و به خاستگاه او اشاره ای ندارد. آگاتانجلوس در کتاب تاریخ خود می نویسد که ارمنی ها آناهیتا را مایۀ شکوه و جان افزای خلق خود می دانند و او را مادر خرد و نیکوکار همۀ بشریت و دختری از اهورامزدا می خواندند. حتی منابع ارمنی از سدۀ پنجم به بعد، با این که به دین ایرانیان به تفصیل اشاره می کنند، ایزدی ایرانی به نام آناهیتا را نمی شناسند، بلکه از الاهۀ ملی-ارمنی خود آناهیت یاد می کنند.
تیرداد دوم در نخستین سال پادشاهیش در اکیلیسن برای نیایش به معبد اغِرِز می رود و سپس از گرگور منور می خواهد که تاج گلی نثار معبد بکند. گرگور از این دستور سر می پیچد. تیرداد هشدار می دهد که همۀ شاهان یونان، بانوی شریف آناهیت را تقدیس کرده اند و اگر او چنین نکند، به زنجیر کشیده شده و کشته خواهد شد. گرگور در جواب می گوید، شاید در گذشته، وقتی که او هنوز لباس روحانی بر تن نداشت، زنی با این نام مورد نیایش مردمان بت پرست بوده است و اینان برای او تندیس و معبد بر پا کرده اند. به دنبال این ماجرا معبد آناهیتا فرو می ریزد و زر و سیم این معبد و معبدهای دیگر به نفع کلیسا ضبط می شود. ظاهرا از این پس، با رونق گرفتن مسیحیت در ارمنستان بزرگ، فرهنگ آناهیتایی نیز کم کم رو به افول گذاشته است.

گزارش استرابون دربارۀ آناهیتا در ارمنستان بسیار بحث برانگیز است. استرابون می گوید او خود در معبدهای زیادی در ارمنستان دیده است که برده های زن و مرد فراوانی مشغول به کار بوده اند و دختران خانواده های شریف پیش از ازدواج می بایستی مدت ها در این معبدها تن به فحشا آیینی و تنکامی می داده اند. گزارش پلوتارخ از موقعیت زن در معبد آناهیتا مغایر با خبر استرابون است. او می گوید، همسر اردشیر برای برخورداری از یک زندگی پاک مجبور به اقامت در معبد می شود. به عقیدۀ راپ علاوه بر این که هیچ شاهدی در دست نیست که در خود ایران، ایرانیان در معبدهای خود مانند سامی ها دست به فحشا زده باشند، ایرانیان کوشیده اند، برخلاف سامی ها، با جدی گرفتن مسایل دینی، چهرۀ پاکی از مفهوم خدا نشان دهند. او از همزاد مسامی آناهیتا به نام میلیتا، الاهۀ زایش و باروری، یاد می کند و می نویسد هر دوشیزۀ بابلی باید یک بار به افتخار میلیتا، در معبد این الاهه، خودش را تفويض کند. در روزهای جشن، دوشیزگان در کنار دیوار معبد، در حالی که تاجی به مفهوم وابستگی به الاهه بر سر داشتند، به ردیف می نشستند. به این ترتیب در اینجا با همان به اصطلاح فحشا آیینی سر و کار داریم که در معبد آناهیتا در ارمنستان وجود داشت. البته هرودوت در گزارش خود به جای آناهیتا از میلیتا(میترا) نام می بَرَد. خبری که هرودوت دربارۀ این الاهه می دهد صرف نظر از خطای او دربارۀ نام آناهیتا، بسیار روشن و تعیین کننده است. به قول او ایرانیان علاوه بر عناصر مورد احترام خود، آیین آفرودیت اورانیا را از بابلی ها و عرب ها گرفته اند. اشپیگل معتقد است که این آیین بابلی به آسانی می توانست در غرب ایران شایع شود، اما ظاهرا در خود ایران هرگز پا نگرفته است. جالب توجه است که در تمام اوستا فقط یک بار به نام بابل بر می خوریم و آن هم در بند 29 از آبان یشت، آنجا که ضحاک در بابل 100 اسب، 1000 گاو و 10000 گوسفند برای آناهیتا قربانی می کند.

5 1 رای
رأی دهی به این نوشته
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
اندیشه خود را به یادگار بگذارید!x