فرآیین (شهربراز)

1 503

فرآیین یکی از شاهان ایران در دوره های پایانی ساسانیان بود که به مدت کوتاهی پیش از آذرمیدخت بر تخت نشست. فرآیین همان شهربراز است که اصالتا از نژاد شاهان ساسانیان نبود و چیزی حدود 40 روز سلطنت کرد و پادشاهی وی توسط فردوسی بزرگ چنین گفته شده است. لقب فرآیین گراز بود که در زمان ساسانیان به جنگاوران و سرداران بزرگ لقب گراز را می دادند. معنی نام فرآیین به معنی دارای فر و پرشکوه می باشد. پادشاهی فرآیین را از زبان فردوسی بزرگ می خوانیم:

فرایین چو تاج کیان برنهاد
همی‌گفت چیزی که آمدش یاد

همی‌گفت شاهی کنم یک زمان
نشینم برین تخت بر شادمان

به از بندگی توختن شست سال
برآورده رنج و فرو برده یال

پس از من پسر بر نشیند بگاه
نهد بر سر آن خسروانی کلاه

فرآیین بر تخت شاهی می نشیند و در خیال خود پادشاهی دراز مدت خود را تصور می کند که در آن شاهانه زندگی می کند و پس از خودش فرزندش را جانشین خود انتخاب می کند.

نهانی بدو گفت مهتر پسر
که اکنون به گیتی توی تاجور

مباش ایمن و گنج را چاره کن
جهان بان شدی کار یکباره کن

روزی پسر بزرگ فرآیین به طور پنهانی به نزد پدرش می رود و بدو می گوید که اکنون تو شاه هستی و باید به فکر ثروت باشی و چاره ای برای گنج های قصر بیندیشی. پس ثروت قصر را برداریم و فرار کنیم.

چو از تخمهٔ شهریاران کسی
بیاید نمانی تو ایدر بسی

اگر از نژاد ساسانیان کسی پیدا شود و ادعای شاهی بکند (فرآیین از نژاد ساسانیان نبود و فقط تخت را غضب کرده بود) کار ما به طور حتم تمام است و کشته خواهیم شد.

وزان پس چنین گفت کهتر پسر
که اکنون به گیتی توی تاجور

سزاوار شاهی سپاهست و گنج
چو با گنج باشی نمانی به رنج

پسر کوچک فرآیین گفت که اکنون که تو شاه هستی و می توانی شاه بمانی چرا که اکنون دارای ثروت بسیاری هستی و هم دارای سپاه. پس با دارا بودن ثروت فراوان هر جا که باشی همانند پادشاه زندگی خواهی کرد پس احتیاجی به بردن ثروت نیست و می توانی همینجا بمانی و پادشاهی کنی.

فریدون که بد آبتینش پدر
مر او را که بد پیش او تاجور

جهان را بسه پور فرخنده داد
که اندر جهان او بد از داد شاد

به مرد و به گنج این جهان را بدار
نزاید ز مادر کسی شهریار

پسر کوچک فرآیین در ادامه سخنانش افزود: هیچ کسی از بدو تولد شاه زاده نمی شود و او فریدون پسر آبتین را مثال می زند که فریدون به پادشاهی رسید در حالی که پدرش فریدون یعنی آبتین شاه نبود.

ورا خوش نیامد بدین سان سخن
به مهتر پسر گفت خامی مکن

گراز (فرآیین) سخنان پسر بزرگش به او خوش نیامد به پسر بزرگش گفت که نادانی نکن سپس سخن پسر کوچکش را پسندید.

عرض را به دیوان شاهی نشاند
سپه را سراسر به درگاه خواند

شب تیره تا روز دینار داد
بسی خلعت ناسزاوار داد

به دو هفته از گنج شاه اردشیر
نماند از بهایی یکی پر تیر

هر آنگه که رفتی به می سوی باغ
نبردی جز از شمع عنبر چراغ

همان تشت زرین و سیمین بدی
چو زرین بدی گوهر آگین بدی

چو هشتاد در پیش و هشتاد پس
پس شمع یاران فریادرس

همه شب بدی خوردن آیین اوی
دل مهتران پرشد ازکین اوی

شب تیره همواره گردان بدی
به پالیزها گر به میدان بدی

گراز (فرآیین) پس از مشاوره ای که با پسرانش داشت شب و روز در حال خرج کردن گنج های قصر بود و کاری به جز خوردن و خوابیدن نداشت و همیشه می فراوان می خورد و همیشه مست بود.

نماندش به ایران یکی دوستدار
شکست اندر آمد به آموزگار

پس از این همه تن پروری همه مردم و بزرگان از او ناراضی و از او روی گردان شدند.

فرایین همان ناجوانمرد گشت
ابی داد و بی‌بخشش و خورد گشت

علاوه بر آن ستمگری های فراوانی کرد طوری که در ناجوانمردی بی همتا شد.

همی زر بر چشم بر دوختی
جهان را به دینار بفروختی

ثروت چنان چشم گراز (فرآیین) کور کرده بود که همه چیز را به ثروت فروخت.

همی‌ریخت خون سر بی‌گناه
از آن پس برآشفت به روی سپاه

به دشنام لبها بیاراستند
جهانی همه مرگ او خواستند

فرآیین پس از آن خون های فراوانی به ناحق ریخت و همین باعث شد که ارتش و سربازان از وی متنفر شوند و درصدد توطئه بر علیه وی شوند.

شب تیره هرمزد شهران گراز
سخنها همی‌گفت چندان به راز

گزیده سواری ز شهر صطخر
که آن مهتران را بدو بود فخر

به ایرانیان گفت کای مهتران
شد این روزگار فرایین گران

همی‌دارد او مهتران را سبک
چرا شد چنین مغز و دلتان تنک

همه دیده‌ها زو شده پر سرشک
جگر پر ز خون شد بباید پزشک

شبی هرمزد شهران گراز (یکی از سرداران و بزرگان ایران) مجلس مشاوره پنهانی تشکیل داد و درباره فرآیین سخن گفت. او رو به بزرگان گفت: ای بزرگان همانا فرآیین بزرگان و درباریان را خوار و ذلیل کرده است و همه از دست او جگرشان پرخون است. او نه از نژاد کیان (نژاد شاهان ساسانیان) است و نه از نژاد بزرگان!

چنین داد پاسخ مرا او را سپاه
که چون کس نماند از در پیشگاه

نه کس را همی‌آید از رشک یاد
که پردازدی دل به دین بد نژاد

بدیشان چنین گفت شهران گراز
که این کار ایرانیان شد دراز

گر ایدون که بر من نسازید بد
کنید آنک از داد و گردی سزد

هم اکنون به نیروی یزدان پاک
مر او را ز باره در آرم به خاک

بزرگان سپاه به هرمزد شهران گراز گفتند: چه باید کرد؟ شهران گراز گفت اگر مرا یاری دهید با یاری یزدان پاک او را از تخت شاهی به زیر خواهیم کشید.

چنین یافت پاسخ ز ایرانیان
که بر تو مبادا که آید زیان

همه لشکر امروز یار توایم
گرت زین بد آید حصار توایم

بزرگان سپاه گفتند: تو تنها نمی توانی از پس این کار برآیی و خود را به کشتن میدهی. پس ما هم همراه تو خواهیم بود.

چو بشنید ز ایشان ز ترکش نخست
یکی تیر پولاد پیکان بجست

برانگیخت از جای اسپ سیاه
همی‌داشت لشکر مر او را نگاه

کمان رابه بازو همی‌درکشید
گهی در بروگاه بر سرکشید

به شورش‌گری تیر بازه ببست
چو شد غرفه پیکانش بگشاد شست

بزد تیر ناگاه بر پشت اوی
بیفتاد تازانه از مشت اوی

همه تیرتا پر در خون گذشت
سرآهن ازناف بیرون گذشت

شهران گراز با همدست کردن سپاه با خود، تصمیم به ترور فرآیین گرفت. پس روزی که فرآیین برای شکار از قصر بیرون رفت او نیز همراه سپاهیان به همراه وی رفتند و در فرصتی مناسب کمان خود را از زین جدا کرده و تیر پولادینی که از قبل آماده کرده بود را بر چله کمان گذاشت و پس از نشانه گیری آن را به سوی فرآیین (از پشت) پرتاب کرد. سرعت این تیر چنان بود که تیر تا انتها در بدن فرآیین فرو رفت و از آن طرف از ناف وی بیرون زد.

ز باره در افتاد سرسرنگون
روان گشت زان زخم او جوی خون

بپیچید و برزد یکی باد سرد
به زاری بران خاک دل پر ز درد

سپه تیغها بر کشیدند پاک
برآمد شب تیره از دشت خاک

همه شب همی خنجر انداختند
یکی از دگر باز نشناختند

همی این از آن بستد و آن ازین
یکی یافت نفرین دگر آفرین

پراگنده گشت آن سپاه بزرگ
چومیشان بد دل که بینند گرگ

فراوان بماندند بی شهریار
نیامد کسی تاج را خواستار

بجستند فرزند شاهان بسی
ندیدند زان نامداران کسی

پس از اصابت تیر به فرآیین او از اسپ به زیر افتاد و از بدن وی خون سرازیر شد. پس از آن نیز سپاهیان به حمله کرده و با شمشیرهایشان او را تکه تکه کردند و سپس هزیمت اختیار کردند. پس از مرگ فرآیین برای زمان زیادی ایران بدون پادشاه ماند و تمامی درباریان به دنبال فرزندان و بازماندگان نژاد کیان (نژاد شاهان ساسانی) بودند ولی کسی را نیافتند. (شیرویه پسر خسرو پرویز تمامی بزرگان و برادران خود را به قتل رسانده بود)

0 0 رای ها
رأی دهی به این نوشته
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
اندیشه خود را به یادگار بگذارید!x