مریم شهبانوی ایران ، ملکه مادر ( به عنوان مادر شیرویه ) و همسر خسرو دوم ملقب به خسرو پرویز ، بیست و چهارمین شانشاه ساسانی و از شاهان مقتدر ساسانی بود . وی شاهزاده ای رومی به نام ماریا و دختر موریس امپراتور روم بود . در سال ۵۹۰ میلادی بعد از اینکه خسرو برای کمک در برابر شورش و قیام بهرام چوبین از امپراتور روم درخواست یاری و لشکر کرد ، موریس نیز ضمن امتیازاتی که از خسرو گرفت لشکری از سپاه روم در اختیار خسرو و سردارانش گذاشت تا تاج و تخت را از بهرام چوبین و شورشیان باز پس گیرد که شرح آن در شاهنامه و دیگر منابع به تفصیل آمده است . یکی از شرط های موریس این بود که خسرو پرویز بعد از باز پس گیری تاج و تخت ایران ، دخترش پرنسس ماریا را _ مریم در منابع فارسی _ به همسری بگیرد و وی را ملکه خویش سازد . خسرو پرویز شرط او را قبول کرد و موریس او را همچون پسر خویش خوانده ، ارتش و فرماندهان رومی را در اختیارش قرار داد و دخترش مریم را با جهاز و جواهرات و خدمتکاران فراوان به سوی او راهی کرد . این وصلت به دلایل سیاسی صورت گرفت .
ماریا ( شاهدخت روم ) پس از ازدواج با خسرو پرویز ، ملکه امپراطوری ساسانی شد . وی از خاندان ساسان ( به واسطه ازدواج ) و دارای دین و مذهب مسیحی بود .
وی مادر شیرویه ( قباد دوم ) بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بود ، که در فوریه _ سپتامبر ۶۲۸ پس از پدرش خسرو پرویز بر تخت سلطنت نشست .
« مریم در شاهنامه فردوسی »
در شاهنامه فردوسی از وی به عنوان زنی هوشمند که لبانش همیشه به پند و اندرز گشوده بود ، یاد می شود .
در نامه ای خسرو پرویز به قیصر روم یادآور می شود که وی در راه دین مسیحیت همیشه کوشا است ، و از ما حرف شنوی کمی دارد .
« ازدواج مریم با خسرو پرویز »
بعد از فرار کردن خسرو پرویز از دست بهرام چوبین به روم و هم پیمانی با قیصر روم وصلت سیاسی بین خسرو پرویز و ماریا ( مریم ) دختر موریس ، قیصر روم صورت می گیرد .
« آشتی دادن سربازان ایران و روم »
بر اساس شاهنامه فردوسی یکی از نقش هایی که مریم دارد آشتی دادن ایرانیان و هم پیمانان رومی آنها بعد از بروز اختلاف و خشم و غضب گرفتن نیاطوس سردار رومی بر بندوی است ، که مریم با تدبیر و چاره اندیشی آنها را آشتی می دهد . لیکن در همان زمان ، مریم ، به خسرو پرویز گفت : من نبرد میان این انجمن را خاتمه خواهم داد . اینک بندوی سرافراز را به من بده تا رومیان روی وی را ببینند و آنگاه من همچنان تندرست و سالم ، وی را باز می گردانم . بدان که هرگز کسی بیهوده و عبث جنگ نکرده است . شهریار که چنین شنید ، بندوی را به همراه ده سوار به نزد نیاتوس فرستاد . آنگاه مریم _ آن زن هوشمند که لبانش همیشه به پند و اندرز گشوده بود _ به بندوی پند هایی میدهد و بندوی با نیاطوس آشتی داده می شود .
« درباره مریم »
در نوشته های پس از شاهنامه ، از مریم و شیرین به عنوان ملکه های رقیب هم نام برده شده . در چندین مورد ذکر شده که رقابت آن ها بر سر برگزیدن جانشین برای تخت و تاج پادشاهی بوده است مریم از پسرش شیرویه و شیرین از پسرش مردانشاه حمایت و پشتیبانی می کرد اما برنده این بازی شیرین بود چرا که نفوذی مطلق و کامل بر خسرو داشت و از همین علاقه شاه برای فتح و گرفتن جایگاه بالا استفاده کرد و موفق شد سرور و بزرگ زنان و شهبانوی پر نفوذ و پر قدرت امپراتوری ساسانیان شود . منابع اولیه ذکر کرده اند که شیرویه ( که با نام قباد دوم هم شناخته می شود ) ، بزرگترین پسر خسرو پرویز و مریم بوده است . همچنین بوران دخت و آزرمی دخت نیز دختران خسرو پرویز از مریم زاده شده اند . مریم توسط کمکی که پدرش به خسرو پرویز در رسیدن به تاج و تخت کرده بود همواره مورد عزت و احترام خسرو پرویز بود ، از این رو در دربار نفوذ قدرتمندی داشت و بسیاری از پیروان مسیحی این آزادی و اختیار را داشتند تا کلیسا داشته باشند .
ازدواج خسرو پرویز با مریم که تابع و پیرو آیین مسیحیت و رومی تبار بود ، بر موبدان زرتشتی ناخوشایند آمد اما پادشاه جوان از سر مصلحت و خیر اندیشی تن به این ازدواج داد . در مورد مرگ مریم اختلاف نظر است اما جایگاهش پس از ورود شیرین معشوقه خسرو پرویز تنزل یافت .
« مرگ مریم »
شاهنامه فردوسی به حسد ورزی بسیار زیاد شیرین نسبت به مریم اشاره دارد که درنهایت این حسادت به زهر دادن به مریم و کشتن وی توسط شیرین می انجامد .