ظهور مزدک پیامبر ایرانی

3 594

ظهور مزدک
در نخستین سال های پادشاهی قباد یکم، مرد بزرگی و دانشمندی به نام “مزدک” پسر بامداد با کیش جدیدی آورد که تلفیقی از دین مانی و زرتشت و همچنین عقاید افلاطون(در کتابش جمهوریت)، دین تازه ای عرضه داشت که اساس آن برای بهبود اصلاحات اجتماعی و فرهنگی بود و می توان آن کیش را به نوعی کمونیسم یا مسلک اشتراکی پنداشت. بیشتر مورخان قدیم، شاید به دلیل دشمنی مزدک با مُغان، او را به اعتقاد به اشتراکی بودن زن متهم کرده و او را فردی کافر که همه چیز را مباح می داند خوانده و درباره او به نوعی جعل اخبار دروغین پرداخته اند.

 

عقاید مزدک
اما به عقیده مورخان امروزی باید دانست که مزدک مردی پرهیزگار بود و چون خود وی از روحانیان کیش مانوی به حساب می آمد، از خوردن گوشت و معاشرت با زنان خودداری می کرد و در اصل این دو کار را بر خویشتن حرام می دانست. می توان گفت که دراغلب اوقات، آموزش های زهد گرایانۀ او با آموزش های فرفوریوس فیلسوف افلاطونی یونان و شاگرد فلوطین(۲۳۳ – ۳۰۴ میلادی) یکی بود. فرفوریوس همانند افلاطون به اهمیت دادگری معتقد بود، ولی مثل فیثاغورث ایمان به این داشت که ترحم و مهربانی از دادگری بالاتر است. مزدک مانند فرفوریوس پرهیزگاری و پارسایی را شعار خویش قرار داده و جامه ای درشت و خشن بر تن می کرد. باری مزدک با تبلیغ نظام کاملا نو که در زمینۀ تقسیم عادلانۀ زمین و ثروت آورده بود، این تهمت را به جان خویش خرید و مُغ ها و روحانیون مانوی که خود دارای املاک فراوان بوده در زمرۀ اشراف به حساب می آمدند، نظر مزدک را با منافع خود مخالف یافته برای جلوگیری از خطری که آن ثروت آنان را تهدید می کرد، وی را به داشتن نظریۀ اشنراکی بودن زن متهم کرده اند. بیشتر این سرچشمه ها از دوره اسلامی و کتاب خدای نامه یا همان شاهنامه پهلوی می باشد.

مزدک می گفت: چونکه کینه ها و ناسازگری ها همه از نابرابری بین مردم به وجود آمده است، نیازاست عدم برابری از بین برود. پروردگار همۀ ابزار زندگی را در دسترس انسان ها قرار داده است تا آن را به طور کاملا مساوی میان خویش تقسیم کنند، به طوری که هیچ کسی چیزی بیشتر از دیگر انسان ها نداشته باشد. در واقع هیچکس نمی تواند که بیشتر از دیگران صاحب ثروت و زن باشد. پس همیشه باید از ثروتمندان گرفت و به فقیران داد تا دادگری برقرار شود و نابرابری از میان برود، بدین ترتیب دوستی و برادری جای دشمنی و بیگانگی را خواهد گرفت. باید زن و ثروت همانند آب و آتش و هوا در دسترس همه مردم قرار داشته باشد ، و این مایۀ رضایت مندی پروردگار خواهد بود.

مزدک بر خلاف مانی (مانی در زمان شاهپور یکم ظهور کرد) قصد داشت عقاید دینی را در جهت اصلاح کردن جامعۀ مورد استفاده قرار دهد. از نظر مزدک، ایمان های دینی به خودی خود قادر به رهایی همه مردم از فقر و تنگدستی و دفاع از آنان در مقابل طبقات اشرافی و مال اندوز نبود. برای آزادی از مشکلات زندگی و کشمکش های طبقاتی، نیاز بود بر اساس یک برنامۀ اقتصادی سالم و درست اقدام کرد و جامعه ای به وجود آورد که طبقه ای نباشند و اختلاف و کینه توزی در آن از بین برود.

واقعیت سخنان مزدک و انقلابش، اشتراک داشتن در مالکیت است که خود از اندیشه یک حکومت اشتراکی و شرکت همه مردم در حاکمیت ملی کشور سرچشمه می گیرد. احتمالا با توجه به همین موضوع انسان دوستی مزدک است که اقبال لاهوری شاعر پارسی گوی و پاکستانی، مزدک را پیامبر مردم گرایِ ایران باستان نامیده است.

به عقیدۀ مزدک و پیروانش پنج نوع بدی، انسان را از راه راستی باز می دارد: تعصب، خشم، انتقام، نیاز و مالکیت؛ که به عقیده مزدک “مالکیت” از همه مهمتر است. کسانی که از بدی ها پرهیز کند، به خدا خواهد پیوست.

مزدک می گفت: نابرابری در تقسیم شدن ثروت در بین مردم، تعصب و مالکیت و نیاز را به وجود خواهد آورد و در نتیجۀ آن ها، عصبانیت و انتقام بین انسان ها به وجود می آید. پس به همین دلیل بر بینوایان و بی چیزان لازم است که بر ضد ثروتمندان سنگدل به پا خیزند و نگذارند ثروتمندان هر روز توانگر و ناتوانان را هر روز فقیرتر شوند. پروردگار همۀ بندگانش را دوست می دارد و نعمت و ثروت را در اختیار همه بنده ها قرار داده است. پس چه نیازی است که یکی از پرخوری بمیرد و کس دیگری از نخوردن و گرسنگی، یکی در ناز و نعمت به زندگی کند و دیگری در فقر و تنگدستی، یکی در قصر باشکوه و در میان نعمت های بسیار فرزندانش را در نهایت راحتی و آسایش تربیت و بزرگ کند و دیگری زندگی اش را در زاغه ای بی در و پیکر بگذراند و از تهیۀ لباس برای پوشیدن و حتی فراهم آوردن خوراک بخور و نمیری برای فرزندان و خانواده اش ناتوان باشد؟ و بالاخره چرا باید توانگران بر کرسی های طلایی و صندلی های گرانبهایشان بنشینند و فرش های گرانبها و اشیا نفیس و آلات زینتی قیمتی گرد آورند و تنگدستان در حالی که از صبح تا شب برای به دست آوردن لقمه نانی هم محروم باشند؟

وضع نخستین سال های قباد ساسانی به خوبی نمایان بود که اشراف زادگان و بزرگان ایران کاملا در اشتباهند. قباد خردمندانه درک کرده بود که سروری نامحدود اشرافزادگان برای تمامیت و استقلال کشور ایران تا چه حد می تواند خطرناک باشد.

علاوه بر آن قباد می دانست که وضع کشور بسیار آشفته است و اقتصاد کشور نیز تا حدی فلج شده است و برای زنده کردن دوباره رونق و شکوه ایران ساسانی، نیاز به تصمیمات و اقدامات بزرگ و اساسی دارد. از این رو قباد نیز یکی از طرفداران بزرگ مزدک شده و شیفته رفتار و گفتار مزدک شد.

 

قتل عام مزدکیان
آیین مزدک کم کم همه گیر شده بود و خود قباد نیز تا پایان عمرش از وی حمایت می کرد تا اینکه پس از مرگ قباد، مزدکیان سعی بر این داشتند که کیوس دیگر پسر قباد بر تخت بنشیند چرا که او نیز یکی از طرفداران مزدک بود ولی خسرو انوشیروان بر تخت نشست و چون تمام مشکلات و کشمکش های کشور را حاصل از وجود مزدک میدید، تمامی مزدکیان کشته و خود مزدک نیز اعدام شد و خسرو انوشیروان اعتبار و اقتدار آیین زرتشت را بار دیگر در ایران زنده کرد.

0 0 رای ها
رأی دهی به این نوشته
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
7
0
اندیشه خود را به یادگار بگذارید!x