یکی از سرداران ایرانی که پس از سقوط ساسانیان بر ضد اعراب به پا خاست اسپهبد پیروز معروف به سندباد یا سندبادیا بود (قتل ۷۵۵ یا ۷۵۶ میلادی). اسپهبد پیروز اصالتا اهل شهری به نام آهن در نیشاپور بود و به آداب و سنن ایرانی علاقه شدیدی داشت و دین وی زرتشتی بود، مورخان احتمال میدهند که سندباد از خاندان بزرگ کارن است. سندباد با شعار خونخواهی ابومسلم و نجات ایرانیان از شر اعراب مسلمان به پا خاست.
پس از آنکه دولت امویان سقوط کرد و عباسیان با کمک ابومسلم خراسانی به قدرت رسیدند و پس از تحکیم پایه های قدرتشان از محبوبیت ابومسلم در نزد ایرانیان به شدت به وحشت افتادند و بنابراین او را با ناجوانمردی به قتل رساندند.
پس از قتل ابومسلم شورش تمام سرزمین های زیر سلطه عباسیان را فرا گرفت. یکی از این شورش ها که به خونخواهی ابومسلم درگرفت، توسط پیروز یا همان سندباد به وجود آمد، او با آگاهی از قتل ابومسلم (سندباد نسبت به ابومسلم خراسانی ارادت می ورزید و ابومسلم نیز در حق وی با مهر و ملاطفت رفتار می کرد) با تبلیغات بسیار توانست ایرانیان بسیاری گرد کند. ایرانیان که پس از سقوط ساسانیان در زیر ظلم و تبعیض فراوان اعراب مسلمان قرار داشتند با به پا خاستن سندباد فورا از سرزمین های دور به سپاه او پیوستند . (755 میلادی)
خبر شورش سندباد فراگیر شده و حتی به بغداد نزد خلیفه منصور مسلمانان نیز رسید و او را به شدت به وحشت انداخت و بدون فوت وقت به ابوعبدلله فرماندار راگا (ری) دستور داد تا به جنگ سندباد برود ولی در این جنگ سندباد پیروز شد و مسلمانان رو به هزیمت نهادند و تلفات بسیاری بر سپاه اعراب وارد شد. پس از این پیروزی روز به روز بر تعداد افراد سپاه سندباد اضافه شد و تا جایی که شمار سپاهیان وی از صد هزار تن گذشت، او پس از این پیروزی، قومس، ری و قم را متصرف شد و با اسپهبد طبرستان (اسپهبد خورشید) رابطه دوستانه برقرار کرد و ایرانیان آن دیار نیز به سپاه سندباد پیوستند که این باعث شد که آن سرزمین ها بسیار متشنج شده و بر ضد عباسیان دست به کار شوند.
پس از پیروزی سندباد، خلیفه منصور که دیگر آرام و قرار نداشت دستور بسیج سپاه داد و یک سپاه بسیار بزرگی را داد و آن سپاه را به فرماندهی جمهور بن مرار عجلی به سوی راگا (ری) فرستاد. سندباد نیز پس از آگاهی از این اقدام، سپاه خود را آماده کرده و به جنگ اعراب مسلمان رفت.
سندباد از ری بیرون رفت و در نزدیکی آن شهر با لشکریان خلیفه رو به رو گشت. در این نبرد سپاهیان خلیفه با دارا بودن نفرات بیشمار و لجستیک مناسب بر سپاه سندباد پیروز شد و سندباد ناچار رو به طبرستان نهاد. در این جنگ سپاهیان خلیفه بی رحمی فراوانی از خود نشان دادند و حتی به اسرا نیز رحم نکرده و تمامی آنان را قتل عام کردند. به گفته مورخان استخوان های کشته شدگان این جنگ تا سال ۹۱۲ میلادی در آن صحرای بین ری و همدان باقی مانده بود .
سندباد پس از این شکست به سوی طبرستان رو نهاده بود. به گفته برخی مورخان، اسپهبد طبرستان او را کشته و سر او را نزد خلیفه فرستاد. وای در برخی منابع دیگر سندباد پس از این شکست، اموال و خزائن ابومسلم را برداشته به طبرستان رو نهاد و از اسپهبد خورشید شاهزادۀ آن سرزمین کمک خواست. وی پسر عموی خویش طوس را به استقبال سندباد فرستاد. هنگامی که طوس به نزد سندباد رسید، از اسب فرود آمد و درود گفت. ولی سندباد پیاده نشد و در همان حالی که سوار بر اسب بود، درود وی را پاسخ گفت. طوس از این رفتار آزرده و خشمگین شده سندباد را مورد سرزنش قرار داد و گفت من پسر عموی اسپهبدم و از او برای رعایت احترام تو، مرا نزد تو گسیل داشت و بنابراین این شرط ادب نبود که مرا مورد بی حرمتی قرار دهی. اما سندباد اعتراض او را با سخنان درشت پاسخ گفت. طوس که کین سندباد به دل گرفته بود، در اولین فرصت به دست آمده، او را به قتل رسانید و اموال و خزائنی را که به همراه داشت، نزد اسپهبد برد. شاهزادۀ طبرستان از این پیشامد اندوهگین گشت و طوس را نفرین کرد و ناچار سر سندباد را نزد خلیفه فرستاد.
قیام اسپهبد پیروز یا همان سندباد حدود 70 روز طول کشید و سندباد نیز ماند بیشتر قیام های آن دوره که بر ضد حکمت اعراب مستقر در ایران درگفته بود با خیانت و توسط یک ایرانی کشته شد و بدین ترتیب بود که قیام سندباد نیز فرو نشانیده شد و خلیفه عباسی نیز از این پیشامد نفسی به راحتی کشید.
سرچشمه:
- تاریخ پس از اسلام، عبدالحسین زرین کوب
- علائی حسینی، مهدی. کتاب ابومسلم از واقعیت تا افسانه
- کتاب زین الاخبار، ابوسعید عبدالحیّ بن الضحّاک ابن محمود گردیزی
- کتاب نیشابور شهر فیروزه، گرایلی
- تاریخ ده هزارساله ایران، عبدالعظیم رضایی