بازگشت ده هزار تن

6 532

پس از مرگ داریوش دوم هخامنشی، پسر بزرگترش اردشیر دوم هخامنشی بر تخت نشست. در روز جشن تاجگذاری اردشیر دوم، دیگر فرزند داریوش دوم که کوروش نام داشت بر علیه برادر خویش توطئه کرد ولی نزدیکان شاه از این موضوع آگاهی یافته و این توطئه را خنثی کردند. اردشیر دوم بلافاصله کوروش را به اعدام محکوم کرد. اما زمانی که سربازان شاه کوروش را به قصد اجرای حکم می بردند، مادر شاه که پریساتیس نام داشت، کورش را در آغوش خود گرفت و با التماس فراوان از شاه درخواست کرد تا او را عفو کند، اردشیر دوم هم ناچارا پذیرفت و قبول کرد که کوروش با حفظ افتخارات پیشین به ساتراپی ایالت های آسیای صغیر بازگردد. (کوروش در هنگام زنده بودن داریوش دوم، فرماندهی ایالت های آسیای صغیر را بر عهده داشت) اردشیر دوم این بار چیسَفَرناه یکی از فرماندهان خود را به همراه وی برای پاییدن کوروش، به همراه وی به آسیای صغیر فرستاد.

شاید بهترین کار و عاقلانه ترین کاری که اردشیر دوم می توانست انجام دهد این بود که کوروش را به فرماندهی ایالت های شرقی بگمارد، ولی او با بی تدبیری او را به فرماندهی ایالت های غربی فرستاد یعنی جایی که کوروش پیشتر در آنجا ایالت های غربی را اداره می کرد و با نزدیک بودن به اروپا موقعیت بسیار خوبی داشت و دقیقا همین فرضیه درست از آب درآمد و کوروش (که در تاریخ ایران به کوروش کوچک معروف است) پس از رسیدن به سارد افرادی را با طلای بسیار به یونان فرستاد تا بتوانند سربازان یونانی را اجیر کرده و سپاهی از آنان گرد آورند تا بر علیه اردشیر دوم و حکومت مرکزی دست به یک جنگ بزرگ بزند. علی رغم اینکه تمام این کارها مخفیانه انجام میشد اما چیسفرناه که مامور زیر نظر داشتن کوروش بود، هشدارهای لازم را به اردشیر دوم می داد.

فرستاده های کوروش کوچک که به یونان رفته بودند در مدتی کمتر از سه ماه بازگشته و توانستند چیزی در حدود 13 هزار سرباز زبده یونانی گرد آورند، که در میان آنان نام های فرماندهان برجسته ای همچون کلئارخوس فرماندار پیشین شهر بیزانس، گزنفون و پروکسنوس دوست صمیمی کوروش، به چشم می خورد. کوروش که خود در شهر سارد حدود 100 هزار سوار و پیاده در اختیار داشت با اعلام اینکه قصد سرکوب کردن یک شورش را دارد (و به قصد براندازی اردشیر دوم) به سمت قلب امپراتوری ایران به راه افتادند. (سال 401 پیش از میلاد)

اما چیسفرناه که تعداد سپاهیان کوروش را با سرکوب یک شورش محلی کوچک در پیوند ببیند، خود بی درنگ عازم پایتخت شد تاخبر حمله کوروش کوچک را شخصا به اردشیر دوم بدهد. ساتراپی های ایران بی آن که خبری از این شورش بزرگ علیه حکومت مرکزی داشته باشند به راحتی اجازه می دادند که کوروش و سپاهیانش به سوی پارس نزدیک شود و به خاطر همین کوروش در کمترین مدت خود را به کنار رود فرات رساند. اما در این میان سپاه بزرگی از ایرانیان به فرماندهی ابرکامه که عازم خواباندن شورش مصر بود در شمال بابل اردو زده بود. کوروش کوچک با اطلاع از این خبر خود را آماده جنگ با ابرکامه کرد. کوروش که با دیدن شکوه و عظمت سپاه 300 هزار تنی ابرکامه نگران بود؛ و انتظار جنگی سخت را داشت، ولی بر خلاف این فکر ابرکامه به محض اطلاع از نزدیک شدن کوروش کوچک، با صرف نظر کردن از حمله به مصر، به سوی پایتخت بازگشت تا به سپاه شاه بزرگ بپیوندد. ابرکامه برای دشوار ساختن عبور سپاهیان کوروش از فرات کشتی های خود را به آتش کشید و صد ها کشتی در روی رود فرات به آتش کشیده شدند.
با بازگشت ابرکامه به نزد اردشیر دیگر هیچ دلیلی برای پنهان کاری نداشت. در نتیجۀ همه سربازان فهمیدند که کوروش آنان را به جنگ شاه بزرگ آورده است و وقتی سربازان یونانی از این موضوع آگاهی یافتند، نافرمان شدند و کوروش برای آرام کردن آنان حقوق انان را افزایش داد و به هرکس ماهانه به جای یک دریک، یک دیک و نیم داد.
از اقبال خوب کوروش رود فرات به خاطر بارش کم بسیار کم آب بود و سپاهیان وی به راحتی توانستند از آن عبور کنند. پس از عبور از رود فرات، کوروش برای اینکه اردشیر دوم را غافلگیر کند سپاه خود را از راه بیابان و کوره راه ها به سوی پایتخت می برد و برای همین سپاهیان وی سختی های بسیاری را تحمل کردند. به گزارش پلوتارخ هنگامی که کوروش و سپاهش به نزدیکی های سپاه اردشیر دوم رسیدند، اردشیر دوم خود را باخته و تصمیم گرفت به سوی ماد عقب نشینی کند و جنگ را به داخل ایران بکشاند. اما پس از گفتگو با فرماندهان، شاه بزرگ نظر تیری باز را پذیرفت و تصمیم بر این شد که شاه بزرگ که دارای سپاه بزرگ تر 900 هزار تنی می باشد به سوی سپاه کوروش بتازد چرا که برتری چشم گیری از نظر تعداد بر سپاه کوروش دارد.

سرداران و فرماندهان اردشیر دوم در این جنگ عبارت بودند از : اَبَرکامه، چیسَفَرناه، گبریاس و اَبَرکِس. هر یک از این سرداران دارای یک سپاه 300 هزار تنی و 150 ارابه های داس دار بودند.
سرانجام کار دو سپاه در نزدیکی های محلی به نام کوناکسا به یکدیگر رسیدند و سپاه بزرگ اردشیر به سوی سپاه کوروش حمله ور شدند و جنگ سختی آغاز شد. در جناح راست و قلب سپاه اردشیر برتری با سپاه اردشیر بود. اما در جناح چپ سپاه اردشیر و جناح راست سپاه کوروش که پیاده های سنگین اسلحه یونانی می جنگیدند، برتری با سپاه کوروش بود چرا که پیاده های سنگین اسلحه یونانی که همه غرق در آهن و فولاد بودند، نهایت شجاعت را از خود نشان می دادند و سواران ایرانی در مقابل آنان عقب می نشستند. در گرماگرم نرد کورش کوچک اطلاع یافت که اردشیر دوم در سپاه خود حاضر است پس تصمیم گرفت با سواران برگزیدۀ خو که تماما سنگین اسلحه بودند به قلب سپاه مقابل بتازد. سپاه برگزیده کوروش با سرعت به سوی قلب سپاه اردشیر تاختند و پس از قلع و قمع کردن سربازان خود را به مقابل گارد مخصوص اردشیر رساندند و اما گارد مخصوص اردشیر هم توانایی مقابله با سپاه برگزیده کوروش را نداشت و همگی در عرض چند ثانیه همچون برگ های خزان فرو ریختندو ناگهان چشم کوروش به برادرش اردشیر افتاد و دو برادر به نبرد تن به تن پرداختند و کوروش با زوبینی اردشیر را زخمی کرد اما ناگهان کوروش در اثر اصابت نیزه در ناحیه چشم، توسط مردی به نام میتیرداد زخمی شده و ناگهان بی هوش شده و از اسب بر زمین افتاد. سربازانی که در اطراف در حال تماشای نبرد دو برادر بودند با دیدن سقوط کوروش از رو یاسب به سمت او دویده و سر او را از تن جدا کردند و به دستور اردشیر سر او را از تن جدا کردند تا خبر قتل وی با قطعیت بیشتری منتشر شود. (401 پیش از میلاد) سپس اردشیر که ار ناحیه کتف نیز زخمی شده بود در حالی که موهای بلند کوروش را در دست داشت، سر بریده کورشو را بلند کرده و به تمام حاضران به نشانه پیروزی نشان داد.
نبرد کوروش کوچک با برادر خویش و سرانجام کشته شده وی در روز 3 سپتامبر سال 401 قبل از میلاد، و نبردی سخت دلیرانه در کوناکسا، بی شک یکی از غم انگیز ترین قسمت های کل تاریخ ایران باستان است. پس از قتل کوروش کوچک تمام دوستان وی، کوروش را با مرگ همراهی کردند. با استناد بر همین گزارش ها، تاریخ نویسان شکی ندارند که کوروش بزرگ در میان اشراف زادگان هخامنشی شخصیتی بزرگ، باهوش و استثنایی بود، و اگر کوروش کوچک به سلطنت می رسید سرانجام هخامشیان طوری دیگر ادامه می یافت.

پس از کشته شدن کوروش در میدان نبرد و پیچیده شدن خبر قتل وی، سپاهیان ایرانی کوروش تماما فرار اختیار کردند و سپاهیان یونانی را که همه پیاده بودند در میدان نبرد تنها گذاشتند. اردشیر دوم هم طی نامه ای از سران سپاه یونانی خواست تا سلاح های خود را بر زمین گمارده و تسلیم شوند. اما فرماندهان یونانی با جسارت و درشتی این درخواست را رد کرده و آماده نبرد شدند.

اردشیر دوم هم به ناچار فرمان حمله به سوی سپاهیان یونانی را صادر کرد. اما سپاه کوچک اما زبده یونان تمام حملات سپاه ایران را دفع کرد و با تشکیل فالانژ به خوبی از خود دفاع می کردند و سربازان ایرانی از حمله به آنان عاجز بودند.

سراجام کار تیسافرن فرمانده کوروش کوچک که پس از شکست به اردشیر پیوسته بود طی حیله تمام فرماندهان یونانی را به مذاکره دعوت کرد وتمام آنان را از دم تیغ گذراند. اما بر خلاف انتظار اردشیر و تیسافرن یونانیان جسارت بیشتری یافته دست به انتخاب فرماندهان جدیدی زدند و به سوی یونان عقب نشینی کردند که به عقب نشینی ده هزار تن مشهور شد. در این راه یونانیان بارها با ساتراپ های ایرانی جنگیدند که در همه ان ها پیروز شدند. آنان با عبور از سرزمین کُرد ها (که حتی سپاهیان اردشیر دوم جرات گذر از ان جا را نداشتند) خود را به آسیای صغیر رساندند و در زمستان سخت آن سال با پا های سرمازده 13 فرسنگ را از میان برف ها و یخ ها گذشتند و سرانجام خود را به یونان رساندند.

این واقعه یعنی ماجراهای بازگشت از ایران را گزنفون که یکی از فرماندهان سپاه یونان بود در کتابی به نام “بازگشت از ایران یا اناباسیس” نوشت.
بازگشت خارق العاده سپاه کوچک یونان آن هم از قلب امپراتوری ایران، چیزی شبیه به یک معجزه بود که تاثیر فراوانی بر آینده دو کشور گذاشت. یونانیان به این باور رسیدند که امپراتوری ایران قابل شکست است و اگر سپاه کوچکی از یونانیان می تواند چنین کار بزرگی را انجام دهد پس اگر یک سپاه بزرگ تر از یونانیان ایجاد شود می تواند کارهای بزرگی را انجام دهد.

سرچشمه:
کتاب آناباسیس (بازگشت از ایران)

0 0 رای ها
رأی دهی به این نوشته
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
اندیشه خود را به یادگار بگذارید!x